هم اینک، کوفه ـــ

یک ایستگاه صلواتی جنب پنجره ی اتاق خواب اینجانب است، که یک نوحه ی مبهم میگذارد و تنها صداهای عجیب و غریب و گوش خراش در اتاق بنده می پیچد، از آنجایی که شیشه ی دو جداره اختراع شده است بنده پنجره را میبندم و تنها سعی می کنم خفه نشوم، احساس می کنم گاهی شخص امام حسین می آید و می پرسد: تو چیزی از آنچه پلی شده می فهمی؟ می گویم نه متأسفانه بنده سالهاست که از توفیق شنیدن این صداهای مبهم عاجزم؛

طفلک امام حسین آنقدر مظلوم است که به اسم او گوش های مردم را می خراشند و  آرامششان را صلب می کنند؛

به امام حسین می گویم من چزانده شده ام، می گویم دلم ریش شده است، میگویم دلم شکسته شده است، امام حسین ولی خودش را به یادم می آورد، دلم را قرص می کند، سینه ام را سپر می کند، به امام حسین می گویم گمان نکنم دیکر مثل قدیم ها چنگ دل آهنگ دلکش بزند، امام حسین می گوید: اما جدیدا نوار مغز سرشان در محضر دکترا خط خطی و قاطی است؛ امام حسین سالهاست نصیب این صدا گوش خراش کن ها و بادی بیلدینگی ها و لاک مشکی زنندگان شده، گویا دیگر ما سهمی از امام حسین نمی بریم، گویا همه اش را دارند از ما می گیرند...

 

-پی.نوشت:بنده در جایگاهی نیستم که بخواهم احدی را نصیحت کنم ولی عاجزانه خواهش دارم آرامش مردم را صلب نکنید، علی الخصوص دل شکسته ها را، علی الخصوص چزانده شده ها را...

-پی.نوشت2: یک امام حسین را برای ما نگه دارید درست است که ما دادار دودور نمی کنیم و کربلا نمی رویم، درست است که مو ها را دیزلی نمی زنیم و پشت دسته های عزاداری راه نمی رویم، درست است که لباس ها و ساپورتهای براق مشکی نمی پوشیم،درست است پشت ماشین هایمان نمی نویسیم یزید مادرت فولان، شاید ما هم از امام حسین سهمی داشته باشیم، اگر بگذارید...

۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۳:۰۰
سین الف

گُلِ منـــــ

میدانید من هر روز در هنگام ظرف شستن و در هنگام حمالی و در هنگام بازی کردن با مبایل و در هنگام چک کردن تلگرام و در هنگام رفت و آمد با بی آر تی و در هنگام درس گوش دادن سر کلاس و در هنگام سر و کله زدن با اطرافیانم خیلی چیز ها در ذهنم می گذرد که دلم می خواهد بیایم و بنویسم و کشش بدهم و با کلمات بازی کنم و الکی مثلاً خالی بشوم، ولی نمی دانم چرا همه ی آنچه در ذهنم می گذرد دیگر مثل قدیم ها تایپ یا نوشته نمی شود و این شاید خیلی خوب نباشد و من خیلی در حال پیر شدن زود رس و روزمرگی بیش از حد شده باشم.

و همش یک ندایی بیاید در گوشم بگوید که نگذار ذهنت و حرکاتت یکنواخت شود گلِ من و نگذار دیگران دوستت نداشته باشند گلِ من و نگذار همه با تو در بیفتند گلُِ من و نگذار تو را منزوی و نچسب بخوانند کُلِ شهر.

۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۰
سین الف

من و سازمان جهانی سلامتی، یهویی!

شاید من هم باید مأمور سازمان جهانی سلامتی میشدم و از این آمار ها در می آوردم!

ادامه مطلب...
۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۱
سین الف

اینستای گرامی

اینستا گرام خیلی نامحرم است، در حالیکه خیلی محرم به نظر میرسد و کلی محرم ها و رفیق ها تو را فالو کردند ولی در کمال ناباوری باز هم نامحرم است و تو هیچ گاه نخواهی فهمید!

 برایم تعجب آور است که چگونه برخی حاضرند عکس خودشان و خبر مرگشان عشقشان را بگذارند که یک هویی تصمیم گرفتند وسطِ ماتحتِ هم گذاشتن عکس بگیرند و مردم هم بیاید این حرکتشان را لایک کنند و بالای صفحه ی شان بنویسند این رِل و پس از مدتی از ک‍.ون هم خارج شوند سینگل کنند و لایک ها و عکس ها و مثلاً خاطرات پاک شوند!

چگونه و چرا؟ چگونه حاضرید از غذایی که در رستوران خوردید و ساعاتی بعد به دستِ سیفون فرستادید عکس بگیرید و لب و لوچه ی تان را در عکس کج کنید؟ چرا باید غذا خوردنتان، ک‍.ون هم گذاشتنتان و حوادث بدیهی و عادی زندگیتان را بولد کنید؟ 

چرا نباید عکس های در هم لولیدنتان برای خلوتتان باشد و سپس ندامت و چسناله ی تان برای خودتان بماند؟چرا باید از بدیهیات زندگی تان مثل غذا خوردن و باشگاه رفتن و پر و پاچه ی تان و چاک سینه تان عکس ارائه دهید؟ آخر میدانید فقط شما چاک سینه دارید ما که نداریم! فقط شما رستورانِ های کلاس میروید ما که نمی رویم، فقط شما بلدید در ماتحتِ پارتنرتان بلولید ما که بلد نیستیم!

۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۲
سین الف